سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد دوباره (دختر امروز)
 
قالب وبلاگ

در راستای کارهای زیادی که دارم گاهی اوقات سوتی هایی میدهم که  همینک توجهتان را به یکی از انها جلب میکنم:

امروز در یک عملیات دغدغه مندانه به جلسه ای رفتم که بعد از ان هم کلاس داشتم.جلسه طول کشید و نرسیدم نماز بخوانم. تندی!رفتم وسایلمو گذاشتم کلاسو رفتم وضو بگیرم.جورابهایم را در اوردم و گذاشتم توی کیف و زیپشو مقداری بستم(خب از روی جوراب که نمیتونستم مسح بکشم!)و پس از مدتی رفتم تا وضو بگیرم!

 دختره: خانوووووووووووم

من(تو دلم): ای بابا بذار وضو بگیرم دیرم شد

من (بیرون از دلم!!اونم بالبخند):بله

اون:این جورابای شماست؟(جورابا روی صندلی بود!)

من:(در حالتی که شرمنده شدم بابت اینکه گذاشتمشون روی صندلی!!):واااااااای ببخشید اینا چرا اینجاست من گذاشته بودم تو کیف خودم! و رفتم تا دوباره بذارم..

اون:ببخشید این کیف منه

من:هااااااااااااااااااااان؟

من: (بعد از چند ثانیه شوک) ای وای راستی من  وسایلمو گذاشته بودم تو کلاس(رجوع شود به سطر دوم)

بازم من:تصور کنید یه شکلک بشددددت خجالت زده...(چیکاکنم اخه نمیدونم چرا شکلکا رو تازگی وبلاگم نمیخونه!!)

من:ببخشییییییییییییییییییییییید

اون افسرده تر از من:خواهش میکنم

و چند بار بدین سان عذر خواهی نمودم بطوری که اگر یک بار دیگه عذر خواهی مینمودم  به احتمال زیاد جورابامو میکرد تو حلقم!!...قدیما پاشونو تو کفش دیگران میکردن جدیدا هم که جوراب در کیف!!البته خودم معنی اولیو میدونم(جهت مچ نگیری شما دوستان)!تا سوتی بعد 


[ دوشنبه 89/9/1 ] [ 6:47 عصر ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 120
کل بازدیدها: 141052